فرشته ایی به نام آترینا

شروع داستان ما

1395/4/20 11:01
نویسنده : عاطفه جوکار
36 بازدید
اشتراک گذاری

آترینا جون من و مهدی جون در تاریخ 89/06/24 با ی دنیا عشق و علاقه زندگی مشترکمون رو شروع کردیم و بعد از دو سال و شش ماه هم فهمیدیم ک خدا داره ی هدیه ی خیلی خیلی خوب بهمون میده و ما قراره مامان و بابا بشیم. نمیدونی وقتی این خبر رو شنیدیم چقد خوشحال شدیم. بابا مهدی وقتی فهمید ک شما تو راهی و قراره نه ماه دیگه ب دنیا بیای از شدت خوشحالی رو پاش بند نبود و تند تند تو خونه راه میرفت و ذوق می کرد.

منم با وجودیکه تا شش ماه اول بارداری به شدت حالت تهوع داشتم و بد حال بودم، شبانه روز به تو فکر میکردم و دلم میخاست ک هرچه زودتر به دنیا بیای تا بتونم روی ماهتو ببینم و بغلت کنم. هنوز که به دنیا نیومده بودی کلی عاشقت شده بودم بابا مهدی هم ک دایم نگران حال من و شما بود دلش میخاست هرچه زودتر به دنیا بیای و بتونه بچه ی کوچولوش رو ببینه.

بالاخره شما ظهر روز سه شنبه 92/09/05 توی بیمارستان اردیبهشت با کمک خانوم دکتر شهره رستم صولت به دنیا اومدی. خیلی خیلی روز قشنگی بود. یکی از قشنگترین لحظات عمر من و بابا مهدی لحظه ایی بود که واسه اولین بار صورت خوشکل و ماهت رو دیدیم و خدارو خیلی خیلی شکر کردیم ک بچه ی به این زیبایی و البته سالم و باهوش رو بهمون هدیه کرده.

من وبابا اسمت رو گذاشتیم آترینا ک به معنی زیبارو و پر انرژی، مظهر روشنایی و درخشندگی هست. آترینا اسم یکی از بانوان نامدار از نسل کمبوجیه فرزند کوروش کبیر بوده.

خلاصه عزیزم با اومدنت ی دنیا خوشحالی و شادی و عشق و برکت رو واسمون آوردی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)